مراسم تولد نیایش جون.....
سلام عزیز نازم بالاخره روز جمعه فرا رسید شب جمعه دایی امیرسیامک جونت با دختر خاله های مامان فرزانه شروع کردن به بادکنک باد کردن
که چند تاشون هم ترکید راستی خونه ی مادرجونینا تولد گرفتیم آخه خونشون بزرگه ومهمونا خونمون جا نمی شدن مادر جون خونه رو با عشق برای تولد توی گل دختر حسابی تمیز کرده بود خلاصه اون شب تا ساعت 3 داشتیم تزیین می کردیم توام که هیجان زده شده بودی از اون همه بادکنک
هر کار می کردم نمی خوابیدی آخر هم به زور بردمت خوابوندم ساعت داشت 2 می شد و تو هنوز قصد خوابیدن نداشتی ولی خیلی زود خوابت برد ...... دخترم خیلی خسته ام قول می دم برات فردا از تولدت بنویسم شبت به خیر.....
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی