ناگفته های غیبتمون...
سلام به همه کسانی که در این مدت به وبلاگ ما اومدن و ما نبودیم ... خیلی سخت بود که نتونم وارد
وبلاگم و همینطور وارد سایت بشم نمی دونم الان با هزار دعا وارد شدم و خیلی خوشحالم که تونستم
وبلاگ عزیز دلمو و ببینم .
بابا مهدی جون تولدت رو که 22 خرداد بود بهت تبریک می گیم. همینطور دختر گلم دندونی که در نیامده
بود چهارمین دندون پایینی و جلویی آخر خرداد ماه در اومد و منو از نگرانی درآورد .
یک اتفاق ناگوار هم در این مدت افتاد که پسر خاله ی مامان فرزانه هم به طور خیلی ناگهانی و غیر
منتظره فوت کرد پزشکی قانونی علتش رو سکته اعلام کرد ولی زمان سکته بیرون از خونه بوده وجنازش
رو جلوی در خونشون گذاشته بودن ... بگذریم خیلی دردناک بود چون هیچ مریضی نداشت و سن زیادی
هم نداشت .
پسر عموی مامان فرزانه هم ازدواج کرد و ما همگی در این عروسی شرکت کردیم خیلی بی مزه بود چون
چهلمین روز از فوت پسر خالم تازه در اومده بود .
این تمام اون چیزی بود که در این مدت گذشته همینطور هم دختر گلم شیطون تر از قبل شده و شیرین
زبونتر
مامان فرشته جون میلاد دختر نازت رو بهت تبریک می گم و خدا را 1000 مرتبه شکر می کنم که بلاخره
تمام سختی ها تموم شد و عزیز دلبندت رو در آغوش گرفتی و تمام خاطرات تلخ گذشته تمام شد و
خاطرات خوش جاشو گرفت دوست عزیزم همیشه شاد باشی و خوشحال...