niayeshniayesh، تا این لحظه: 14 سال و 2 ماه و 28 روز سن داره

نیاز مامان و بابا نیایش

خوش آمد گویی

تولد زیباترین بهانه ی زندگیمون نیایش جان

سلام عزیزترین کسم بی تو می گیره نفسم روز تولد توئه میلاد هر چی خاطره روزی که غیر ممکنه هیچ جوری از یادم بره دخترم امیدوارم زیباترین گلها زیر پایت قشنگترین چشمها بدرقه ی راهت زیبا ترین لبخندها برلبانت دعای من پشت و پناهت و بالاترین دستها نگهبانت باشد شبی از پشت یک تنهایی نمناک و بارانی تو را با لهجه ی گلهای نیلوفر صدا کردم تمام شب برای با طراوت ماندن باغ قشنگ آرزوهایت دعا کردم... زیبا ترین چشم انداز تندیس نگاه توست و قشنگترین لحظه لحظه ی خندیدن تو باورت گر بشود گر نشود حرفی نیست اما نفسم میگیرد در هوایی که نفسهای تو نیست و بهترین سلام رو روی زیباترین بال کبوتران مهاجر می نویسم و تقدیم میکنم به تو که مثل شبنم پاکی و...
1 دی 1390

ناگفته های غیبتمون...

سلام به همه کسانی که در این مدت به وبلاگ ما اومدن و ما نبودیم ... خیلی سخت بود که نتونم وارد وبلاگم و همینطور وارد سایت بشم نمی دونم الان با هزار دعا وارد شدم و خیلی خوشحالم که تونستم وبلاگ عزیز دلمو و ببینم . بابا مهدی جون تولدت رو که 22 خرداد بود بهت تبریک می گیم . همینطور دختر گلم دندونی که در نیامده بود چهارمین دندون پایینی و جلویی آخر خرداد ماه در اومد و منو از نگرانی درآورد . یک اتفاق ناگوار هم در این مدت افتاد که پسر خاله ی مامان فرزانه هم به طور خیلی ناگهانی و غیر منتظره فوت کرد پزشکی قانونی علتش رو سکته اعلام کرد ولی زمان سکته بیرون از خونه بوده وجنازش رو جلوی در خونشون گذاشته بودن ... بگذریم خیلی دردناک بود چون هی...
1 دی 1390

خاطرات مسافرت به مشهد مقدس ...

سلام به همگی ما اومدیم تا خاطره ی مشهد رفتن را در اینجا ثبت کنیم ... ای بابا چقدر طولش می دم ... خلاصه روز 25 اردیبهشت ماه عازم تهران شدیم تا از فرودگاه مهر آباد به سمت مشهد پرواز کنیم ساعت 12 ظهر به فرودگاه مهر آباد رسیدیم تا مراحل قبل از پرواز رو بگذرونیم در این بین شیطنت های نیایش قابل وصفه ... تا حالا جای به این بزرگی ندیده بود دخترم فقط دلش می خواست بدو بدو کنه و دست به هر چیزی بزنه و اکتشافات خودش رو تکمیل کنه رفتیم براش از باجه ی کتاب فروشی یه کتاب داستان خریدیم تا بلکه با اون مشغول بشه  و اینقدر شیطونی نکنه ... زهی خیال باطل اصلا چشماش نه منو میدید نه بابا مهدیو نه کتابو کتاب شوت میشود و پرش از بغل ما پیش به...
1 خرداد 1390