niayeshniayesh، تا این لحظه: 14 سال و 4 ماه و 30 روز سن داره

نیاز مامان و بابا نیایش

خاطرات مسافرت به مشهد مقدس ...

سلام به همگی ما اومدیم تا خاطره ی مشهد رفتن را در اینجا ثبت کنیم ... ای بابا چقدر طولش می دم ... خلاصه روز 25 اردیبهشت ماه عازم تهران شدیم تا از فرودگاه مهر آباد به سمت مشهد پرواز کنیم ساعت 12 ظهر به فرودگاه مهر آباد رسیدیم تا مراحل قبل از پرواز رو بگذرونیم در این بین شیطنت های نیایش قابل وصفه ... تا حالا جای به این بزرگی ندیده بود دخترم فقط دلش می خواست بدو بدو کنه و دست به هر چیزی بزنه و اکتشافات خودش رو تکمیل کنه رفتیم براش از باجه ی کتاب فروشی یه کتاب داستان خریدیم تا بلکه با اون مشغول بشه  و اینقدر شیطونی نکنه ... زهی خیال باطل اصلا چشماش نه منو میدید نه بابا مهدیو نه کتابو کتاب شوت میشود و پرش از بغل ما پیش به...
1 خرداد 1390

سفر به مشهد مقدس ...

سلام عزیزم دختر نازم الهی قربونت برم راستی دخترم بعد از اینهمه تو خونه نشستن داریم می ریم مسافرت به مشهد مقدس برای زیارت امام رضا که هشتمین امام ماست ... قربونش برم  خیلی هارو شفاداده حاجت خیلی هارو روا کرده گره کار خیلی هارو باز کره خیلی دلم هواشو کرده دلم می خواد به آستانش بوسه بزنم برم حرمش بوی عطر و گلابش مستم  کنه و از خود بی خود بشم خیلی وقت بود دلم می خواست برم و حالا اگه خدا بخواد 25ام عازم سفر می شیم اونم با هواپیما ... راستش دخترم این دومین باریه که با هواپیما می خوام برم مشهد ولی تو و بابا مهدی اولین بار سوار هواپیما می خواین بشین به خاطر همین هم بابایی یه جورایی به قول خودش از ارتفاع می ترسه و می شه گفت بر...
23 ارديبهشت 1390

دندان های نیش بالا درآمدند

سلام سلام 100 تا سلام به روی ماهت دخترم الهی بمیرم که موهاتو زدیم شدی عین پسرا ..... خلاصه موهات داره درمیاد عزیزم غصه نخور عاشقتم خیلی بامزه شدی بالاخره دندان های گرامی در 17 و 22 فروردین تشریف فرما شدند و مارا بسیار خوشنود کردند گلم دندونای جدیدت مبارک باشه خیلی بی تابی می کردی می شه گفت ذله شده بودم بس که بهونه می گرفتیو گریه می کردی حالا مونده 2 تا دندونای نیش پایینت ببینیم کی در میان ... ! دخترم این روزا خیلی ماشالله شیرین زبونی می کنی طوطی خوش سخن من شدی تو هر چی می گم تکرار می کنی البته بعضی از کلمه های سختو فقط اولشو می گیو بقیش دیگه شبیه نیست فدات بشم روز و شب فقط می گی آب بده  یا هر چیزی که می خوای بهت بدیم ی...
20 ارديبهشت 1390

....

سلام دختر نازم شرمنده که تو این مدت نتونستم برات مطلب بذارم دخترم ماشالات باشه  خیلی خیلی شیطونی می کنی و میشه گفت سرکشی می کنی ... ای بابا کمتر شیطونی کن مامانی بعضی وقتا واقعا خسته می شه و دلش می خواد سر به کوه و بیابون بذاره منم که تنها... از صبح تا شب پا به پای تو باید کل خونه رو متر کنم کافیه من مرتب کنم تو پشت سرم همینجور بریزی ... حالا من باید چی کار کنم ؟...  عزیزم این روزا طبیعت بسیار زیبا شده کنار شکوفه های سفید و صورتی قشنگ آدم احساس رها شدن می کنه توام که واقعا خوشحال می شی وقتی دار و درخت می بینی کلی ذوق می کنی و دیگه مارو تحویل نمی گیری گوسفند ها رو که می بینی مدام می گی ب ب که همون ببیی عزیزم &nbs...
20 ارديبهشت 1390

توضیحات عکسها...

  سلام به همگی بهتر دیدم که در مورد مکان عکسهایی که از نیایش جانم گرفتم کمی بنویسم ...   این جای سرسبز باغیه که از بابابزرگ خدا بیامرزم مونده و خاطرات قشنگ بچگیم هم بر می گرده با این باغ که اون موقع با دختر خاله ها و دختر دایی هام اونجا بازی می کردیم تو عالم بچگی دیگه ... .  باغی بود که ما عاشق آلبالوها و گلابی هاش بودیم و همیشه بابا بزرگم توی جیباش از گردو پر بود و هر وقت مارو میدید بهمون گردو می داد البته پارتی من قوی تر بود بیشتر از بقیه به من می داد  خدا رحمتش کنه بیچاره تا آخرای عمرش می رفت باغ و نمی تونست که بمونه خونه تا اینکه کمتر از 1 ماه بر اثر بیماری سرطان اردیبهشت سال 1387 به رحمت ...
20 ارديبهشت 1390