بدون عنوان
سلام عزیز دلم خوبی مامان فدات بشه این روزا خیلی نگرانم و استرس دارم
آخه تو اصلا رو راه رفتنت کنترل نداریو
همش می خوری اینور و اونور راه می ری به جلو اونوقت برگشتی پشتتو نگاه می کنیو تند تند راه می ری که
...... بله دیگه یهو پات به یه چی گیر می کنه یا به یه دیواری چیزی می خوریو
میوفتی
دخترم خیلی ماشالله شیطون شدیا موندم کسی بیاد خونمون واسه عید دیدنی من باید چی کار کنم وقتی پیش دستی میارم تو میای برشون میداری می زنیشون به هم یا میوه میارم برشون میداریو می ندازی اینور اونور تا بقیه چیزا هم همین کارو می کنی کاشکی مهمون اومدنی این کارارو نکنی ولی چه کنم که تو هنوز این چیزارو نمی دونیو وقت سرکشی کردنته عزیز دلم عیبی نداره این نیز بگذرد اما امیدوارم به سلامتی بگذرد.....
راستی من هنوز خونه تکونیه شروع نکردم میدونی چرا عزیزم مگه می ذاری پریشب تا ساعت 3 بیدار بودمو کمد مرتب می کردم که فردا صبح اومدیو طبق معمول رفتی نشستی تو کمد لباسا و تمام لباسایی رو که تا کرده بودم ریختی بیرونو روز از نو روزی از نو تمام کشوها رو هم حسابی به هم ریختی دخترم حالا می شه بگی من چی کار باید بکنم