اولین محرم دخترم 1388
پارسال محرم من که تازه زایمان کرده بودم جایی نتونستم برم به خاطر اینکه دختر کوچیک من تو
بیمارستان بستری شد به خاطر زردی من که دیگه اصلا روحیه نداشتمو مدام گریه میکردم شیرم
هم خیلی کم بود و تو گشنت بود ساعت ۴ صبح به بابا مهدی زنگ زدم عمه معصومتو بیاره بهت
شیر بده بلکه آروم بشی اره دخترم خیلی برام سخت بود تو رو اونجا ببینم ولی به لطف خدا و
متوسل شدن به آقا امام حسین زردیت کم شدو بعد از ۳ روز اومدیم خونه اونروز خیلی خوشحال
شدم و اشک شوق میریختم
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی