توضیحات عکسها...
سلام به همگی بهتر دیدم که در مورد مکان عکسهایی که از نیایش جانم گرفتم کمی بنویسم ...
این جای سرسبز باغیه که از بابابزرگ خدا بیامرزم مونده و خاطرات قشنگ بچگیم هم بر می گرده با این باغ که اون موقع
با دختر خاله ها و دختر دایی هام اونجا بازی می کردیم تو عالم بچگی دیگه ... .
باغی بود که ما عاشق آلبالوها و گلابی هاش بودیم و همیشه بابا بزرگم توی جیباش از گردو پر بود و هر وقت مارو میدید
بهمون گردو می داد البته پارتی من قوی تر بود بیشتر از بقیه به من می داد خدا رحمتش کنه بیچاره تا آخرای عمرش
می رفت باغ و نمی تونست که بمونه خونه تا اینکه کمتر از 1 ماه بر اثر بیماری سرطان اردیبهشت سال 1387 به رحمت
خدا رفت و ما رو تنها گذاشت و مامان بزرگم رو تنها گذاشت مادر بزرگ وپدر بزرگم که مادر و پدر بابا یی من بودند سالها
پیش وقتی که خیلی کوچیک بودم فوت کردند . الان یه مامان بزرگ بیشتر ندارم عزیزم آره اون روز که رفتیم فردای
سالگرد فوتش بود وقتی رفتیم باغش خیلی دلم براش تنگ شد و یه جایی بود که همیشه اونجا می نشست
چشمم به اونجا که میوفته خیلی دلم می گیره ... .
باغش 2 قسمت داره یه قسمت باغ انگور و آلبالو آلوچه و زرد آلو و گردو و اون یکی قسمت که باغ سیب و گلابی
همینجاییه که از نیایش جان در 15 ماهگیش عکس گرفتیم چون خیلی سرسبز و قشنگ شده بود با این حال این باغ
دیگه صفایی نداره ... .
با مشارکت بابا مهدی جون با هم عکس گرفتیم و یه تعدادیش رو هم برات گذاشتیم دختر نازم
فدای خنده هات بشم امید زندگی... مثل همیشه می گم نفس مامان عاشقتم .